داستان طنز

داستان طنز
شوخی با حضرت حافظ …
یک سفر با دوستام رفته بودیم شهر زیبای شیراز ، خیلی خیلی خوش گذشت ، همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم . موقعی که رسیدیم بعد از استراحت با دوستام رفتیم حافظیه ، سر مزار حضرت حافظ …
زد به سرمون فال حافظ بگیریم !!!
بعد از این که همگی یک دور فال گرفتیم به شوخی گفتم ،  بچه ها بیاید ببینیم اگه حافظ زنده بود با کدوم یکی از ما ازدواج می کرد !!! هر کدوممون به شوخی یکی از ویژگی هامون و میگفتیم و اصرار داشتیم که اگر حضرت حافظ زنده بود به خواستگاریمون میامد . خلاصه بعد از نیت کردن و باز کردن فال داشتم شعر رو می خوندم که رسیدم به یه قسمتی که حسابی کُپ کردم !!! چشام از شدت تعجب چهار تا شد … زبونمم کلا بند اومده بود … چیزی که می دیدم رو نمی تونستم باور کنم !!!
دوستام گفتن بخون دیگه چرا نمی خونی ؟!!
و من با تعجب تمام ، این بیت شعر رو بلند براشون خوندم …
شهریست پر کرشمه و حوران ز شش جهت *** چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم
و در اون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه هیچ وقت با حضرت حافظ شوخی نکنم …

من دوستدار روى خوش و موى دلکـــشم *** مدهوش چشم مست و مى صاف بى غشـــم

گفتى ز سر عهد ازل یک سخــــن بگـــــــو *** آنگــــــه بگویــمت که دو پــــیمانه در کشــــــم

من آدم بهـــــشـــــتیم اما درین ســــــفر***حـــــــالى اسیر عشق جوانان مَهـــــــــــــــــوَشم

در عاشقی گــــــــزیر نباشد ز سوز و ســـاز *** استـــــاده ام چو شمع مترسان ز آتشــــــــم

شیراز معدن لب لعلـــــــــسـت و کان حسن***من جوهرى مفلــــــــــــــسم ایرا مشوشـــــــم

ازبس که چشــــم مست درین شهر دیده ام***حقا که مى نمى خورم اکنون و سرخـــوشـــم

شهریست پر کرشمه و حوران ز شــش جهت *** چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم

بخت ار مدد دهد که کشـــــــم رخت سوى دوست *** گیسوى حور گرد فشــــاند ز مفرشـــم

حــــــــــــافظ عــــــروس طـــبع مرا جـــلوه آرزوست *** آیینـــــه اى ندارم از آن آه مى کــــــشم

گردآوری توسط عقدونه .

عقدونه بزرگترین بانک اطلاعاتی مجموعه های تشریفاتی مشهد .
بهترین تالار در مشهد ، زیباترین باغ تالار در مشهد ، مجلل ترین هتل تالار در مشهد ، با شکوه ترین باغسرا در مشهد و همچنین حرفه ای ترین آتلیه در مشهد را از ما بخواهید .
عقدونه برندی نو با ایده های متفاوت .